بنیت

لغت نامه دهخدا

بنیت. [ ب ِ ی َ ] ( ع اِ ) بنیة. بنیه. نهاد و آفرینش چیزی. فطرت. ( فرهنگ فارسی معین ) :
بنیاد فضل و بنیت فضل است و پشت فضل
وز پشت فضل باز شه شرق یادگار.
فرخی.
که بنیت آدمی چون آوندی ضعیف است. ( کلیله و دمنه ).
اول فکرآخر آمد در عمل
بنیت عالم چنان دان در ازل.
مولوی.
رجوع به بنیة شود. || بنا. ( فرهنگ فارسی معین ).

بنیة. [ ب ُ ی َ ] ( ع اِ ) نهاد و آفرینش چیزی. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). نهادو آفرینش. ( فرهنگ فارسی معین ). نهاد. ( السامی ). نهاد و آفرینش و وجود و سرشت آدمی. ( غیاث ) ( آنندراج ).
- بی بنیه ؛ ضعیف و لاغر. ( از ناظم الاطباء ). ( فرهنگ فارسی معین ).
- صحیح البنیه ؛ ای فطرة. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
- ضعیف البنیه ؛ سست نهاد. ( ناظم الاطباء ).
- قوی البنیة ؛ سخت نهاد. ( ناظم الاطباء ).
|| ساخت. || توانایی. قوه. نیرو. ( فرهنگ فارسی معین ).
- بنیه اقتصادی ؛ قوه اقتصادی. نیروی اقتصادی. ( فرهنگ فارسی معین ).
- بنیه عقل ؛ سخن حکمت آمیز است. ( انجمن آرا ).
- بنیه مالی ؛ استطاعت مالی. قوه مالی. ( فرهنگ فارسی معین ).

بنیة. [ ب َ نی ی َ ] ( ع اِ ) کعبه بدان جهت که شرف و بزرگی دارد. یقال لاورب هذه البنیه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). کعبه. قبله. ( نصاب الصبیان ) ( غیاث ). کعبه. ( دهار ). خانه خدای. ( مهذب الاسماء ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - بنا. ۲ - نهاد و آفرینش چیزی فطرت .

فرهنگ معین

(بِ یَ ) [ ع . بنیة ] ( اِ. ) ۱ - ساختمان ، بنا. ۲ - فطرت . ۳ - توانایی .

پیشنهاد کاربران

بپرس