لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
بنا نهادن ٠ بنا کردن ٠ بنا نهادن ٠
جدول کلمات
مترادف ها
بنیان نهادن، مبنا قرار دادن، پایه زدن
پیشنهاد کاربران
پایه گزاری کرده بود
تاسیس. . . ایجاد. . . . ساختن. . . .
تاسیس کرده بود
بنیان نهاده بود: پایه گذاری کرده بود
تاسیس. تاسیس کردن.