چو بنیادی بدین خوبی نهادی
تمامش کن که مردی اوستادی.
نظامی.
به پایان بر چو این ره برگشادی تمامش کن چو بنیادش نهادی.
نظامی.
در خرقه از این بیش منافق نتوان بودبنیادش از این شیوه رندانه نهادم .
حافظ.
مردمی آزموده باید و رادکه بنزدیکشان نهی بنیاد.
اوحدی.
طاعتی را که بی ریا بنیادننهی جمله باد باشد باد.
اوحدی.
|| بنا کردن. ( فرهنگ فارسی معین ) : سرای دولت باقی مقیم آخرتست
زمین سخت نگه کن چو می نهی بنیاد.
سعدی.
مکن تا توانی به ناجنس میل منه خانه بنیاد در راه سیل.
نزاری قهستانی.