مباش غمگین یک لفظ یاد گیر لطیف
شگفت گونه لکن قوی و بابنیاد.
کسایی.
نسازیم از آن رنج بنیاد گنج نبندیم دل در سرای سپنج.
فردوسی.
بدو گفت شه ای پسر شادباش همیشه خرد را تو بنیاد باش.
فردوسی.
مرا شهر و هم گنج آباد هست دلیری و مردی و بنیاد هست.
فردوسی.
خرد را بپرسید بنیاد چیست به برگ و به بار خرد شاد کیست.
فردوسی.
بنیاد فضل و بنیت فضل است و پشت فضل وز پشت فضل مانده شه شرق یادگار.
فرخی ( دیوان چ دبیرسیاقی ص 168 ).
خشمگین بودن تو از پی دین باشد و بس کار و کردار ترا بر دین باشد بنیاد.
فرخی.
خواست تا تو بدو ره آموزی شغل او را قوی کنی بنیاد.
فرخی.
دلم بگرفت از این آسوده کاری که آسایش بود بنیاد خواری.
( ویس و رامین ).
نگه دار دین آشکار و نهان که دین است بنیاد هر دو جهان.
اسدی.
دین و دنیا را بنیاد به یک کالبد است علم تأویل بگوید که چگونه است بناش.
ناصرخسرو.
قران بود و شمشیر پاکیزه حیدردو بنیاد دین متین محمد.
ناصرخسرو.
نتوانست گفت که سلیمان هستم و بنیاد و پادشاهی در انگشتر بود. ( قصص الانبیاء ص 168 ).این جهان پایدار نیست از آن
که بر آنش نهاده شد بنیاد.
مسعودسعد.
بنیاد ملک بی سرتیغ استوار نیست او را که ملک باشد بی تیغ کار نیست.
( از کلیله و دمنه ).
اندیشید که اگر بنیادی نهد و با لشکردیلم خصومتی آغاز کند به اتمام برسد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ اول ص 76 ).سخنهایی از تیغ پولادتر
زبان از سخن سخت بنیادتر.
نظامی.
به گیتی چنین بود بنیادشان که تخمه به گیتی برافتادشان.
نظامی.
بیشتر بخوانید ...