بنگاله

لغت نامه دهخدا

بنگاله. [ ب َ / ب ِ ل َ / ل ِ ] ( اِخ ) بنگال :
شکرشکن شوند همه طوطیان هند
زین قند پارسی که به بنگاله میرود.
حافظ.
دم آبی که جهان قسمت من کرد سلیم
گه به بنگاله برد گاه به بغداد مرا.
سلیم ( از آنندراج ).
رجوع به ماده قبل شود.

فرهنگ فارسی

۱ - ناحیه در شبه قاره هند که بخشی از آن متعلق به هندوستان است ( بنگال غربی کرسی کلکته ) و بخشی دیگر در گذشته متعلق به پاکستان بود ( بنگال شرقی ) و امروزه به کشوری مستقل تبدیل گردیده بنگلادش نامیده میشود . مرکز کشت برنج و کنف. ۲ - ( خلیج بنگال ) خلیجی متشکل از اقیانوس هند بین هند و بیرمانی یا بنگال شرقی یا بنگال غربی از استان های شمال شرقی هند هم مرز بنگلادش شرقی وسعت آن ۸۷۸۵۴ کیلو متر مربع و جمعیت ۴۴/۳۱۲/٠٠٠ تن .حاکم نشین آن بندر بزرگ کلکته است که دارای دو شهرستان است . محصول عمده کشاورزی برنج گندم نیشکر کنف . وسعت جنگل ۳٠۲۳٠ جریب مربع . صنعت عمده نساجی ۳۵۹۸ کارخانه با ۶۸٠٠٠٠ کارگر . یک دانشگاه دارد .

گویش مازنی

/bengaale/ خرده چوب هایی که برای روشن کردن اجاق، زیر چوب های بزرگتر قرار دهند

پیشنهاد کاربران

بنگاله نام روستایی است که من زندگی میکنم قبلاً جایگاه انگلیسی ها بوده

بپرس