فصیح تر کس ،جایی که او سخن گوید
چنان بود ز پلیدی که خورده باشد بنگ.
فرخی.
سخنوران ز سخن پیش تو فرومانندچنان کسی که به پیمانه خورده باشد بنگ.
فرخی.
سپس بیهشان دهر مروگر نخوردی تو همچو ایشان بنگ.
ناصرخسرو.
خر بنگ خورد گویی و دیوانه شد به شعرخرزهره خورده بودی باری به جای بنگ.
سوزنی.
تا بنگ و کوکنار به دیوانگی کشددیوانه باد خصم تو بی کوکنارو بنگ.
سوزنی.
گر بنگ خوری چو سنگ مانی برجای یکباره چو بنگ میخوری سنگ بخور.
سعدی.
شیرازی در مسجد بنگ می پخت ، خادم مسجد بدو رسید با او از در سفاهت درآمد. ( منتخب لطایف عبید زاکانی چ برلن ص 147 ). عربی بنگ خورده بود و در مسجدی خفته ، مؤذن به غلط گفت : النوم خیر من الصلوة. عرب گفت : واﷲ صدقت یا مؤذن بالف مرة. ( منتخب لطایف عبید زاکانی چ برلن ص 167 ).بیشتر بخوانید ...