بنکو

لغت نامه دهخدا

بنکو. [ ب َ] ( اِ ) پنبه دانه. ( ناظم الاطباء ). || به شیرازی بذر قطونا است. ( تحفه حکیم مؤمن ). بنگو. ( فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به ماده بعد و بنگو شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) اسپغول
پنبه دانه ٠ یا به شیرازی بذر قطوناست٠ بنگو ٠

گویش مازنی

/bene koo/ پس مانده ی گندم در خرمن که تهی دستان آن را جمع آوری و مورد استفاده قرار دهند

واژه نامه بختیاریکا

( بنکُو ) از قرن 8 بزرگترین واحد ایل بختیاری از تیره تبدیل به طایفه گردید. چهارلنگ و هفت لنگ تعریف شد و از آن تاریخ تحولات زیادی در زمینه جغرافیا، تقسیمات بصورت مداوم بوجود آمد. بدین سبب هنوز اجماعی بر روی چارت بختیاری وجود ندارد. برآیند نظریات متعدد از میان کتب و ماخذ شفاهی بدین گونه می باشد. ( تش ) ( ت ) سهید؛ ( ط ) دینارانی

پیشنهاد کاربران

بُنکو:bonku:. درگویش گوغر ابزاری را گویند که از چوب برای کوبیدن پشت بام درزمستان هنگام چکه کردن سقف در گذشته استفاده می کردند . شکل ظاهری وسیله شبیه پاروی برف روبی ست بااین تفاوت که قسمت پیشین آن یک تکه تخته سنگین استدر ابعاد همان سطح صاف پارو
در قوم لر به افرادی که با هم قوم و خویش هستند و در یک مکان ( یک محله ) زندگی می کنند یک بنکو می گویند مثلا می گویند بنکوی فلانی ( نام بزرگ فامیل )
بنکو در زبان ترکی قشقایی به واحد کوچکتر از تیره و بزرگتر از بیله در چارت قبیله ای ایل گفته میشه//از تجمیع تعدادی بنکو تیره تشکیل میشود که به ترتیب شامل؛ایل، طایفه، تیره، بنکو، بیله
قوم - قبیله - طایفه