ز جامه خانه عشق تو اطلسی گردون
به نعل و داغ بنک پوش کرده ای ما را.
ظهوری ( از رشیدی ).
|| گلها و نشانها را نیز گویند که بر روی مهوشان از خوردن شراب بهم میرسدیا عرق بر پیشانی ایشان نشیند. ( برهان ) ( آنندراج ). گلی که بر روی مهوشان از آشامیدن شراب بهم رسد. و خویی که بر پیشانی نشیند. ( ناظم الاطباء ).بنک. [ ب ُ ن َ ] ( اِ مصغر ) مصغر بنه است یعنی درخت کوچک. ( برهان ) ( رشیدی ) ( آنندراج ) ( جهانگیری ) ( ناظم الاطباء ). بنه. بن درخت کوچک. ( فرهنگ فارسی معین ). || نشان و اثر. چنانکه گویند از فلانی یا از فلانه چیز بنک نمانده است ؛ اراده آن باشد که نشان و اثر نمانده است. ( برهان ) ( از رشیدی ) ( آنندراج ) ( جهانگیری ). نشان و اثر چیزی : بنک از فلان نماند. ( فرهنگ فارسی معین ). نشان و اثر چیزی. ( ناظم الاطباء ). || نشان و نقش پا. ( ناظم الاطباء ). نقش پا. نشان پا. رد پا. ( فرهنگ فارسی معین ).
بنک. [ ب ُ ن َ ] ( اِ ) بنه. جای. مکان. || جایی که نقد و جنس در آن نهند. بنگاه. ( فرهنگ فارسی معین ).
بنک. [ ب ُ ] ( اِ )پوست بیخ ام غیلان باشد و آن درختی است صحرایی در ولایت مصر. ( برهان ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). اسم فارسی قنب است و به هندی خار مغیلان نامند. ( تحفه حکیم مؤمن ). مانند قشوری است که از بیخ ام غیلان خیزد و ازیمن آرند و در طب بکار است. ( یادداشت بخط مؤلف ).
بنک. [ ب ُ ] ( ع اِ ) بن چیزی و خالص آن. معرب است. یقال هؤلاء من بنک الارض ؛ ای من اصلها. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). اصل چیزی و آن معرب است. یقال هولاء من بنک الارض. ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || نوعی از خوشبو. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). طیبی ، یعنی عطر و بوی خوشی است معروف. ( از تاج العروس ج 7 ص 113 ) ( از ناظم الاطباء ) ( از ذیل اقرب الموارد ). || بهره ای از شب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از تاج العروس ) ( از ذیل اقرب الموارد ).