بنطاسیا

لغت نامه دهخدا

بنطاسیا. [ ب ِ ] ( معرب ، اِ ) بنطاسیه. معرب یونانی فنطاسیا . حس مشترک. ( فرهنگ فارسی معین ) ( از ذخیره خوارزمشاهی ). بنطاسیه. مأخوذ از یونانی ، حواس باطنی و یا همه حواس. ( ناظم الاطباء ). قوه متصرفه. ( سیر حکمت در اروپا ص 267 ). بنطاسیا، یونانی فنطاسیا است و در ترجمه رساله حی بن یقظان ( نسخه کتابخانه ملک ) آمده : قوتی دیگر است که اندر اول خانه پیشین مغزنهاده است که او را «حس مشترک » گویند و بزبان یونانیان بنطاسیا گویند و اندریابنده محسوسها وی است. رجوع به ماده بعد شود. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ).

پیشنهاد کاربران

بنطاسیا، بنتاسیا، فنتاسیا، حس مشترک در حواس پنج گانه در انسان است واز انجاکه هر حس، اعم از بینایی، شنوایی، بویایی، بساوایی وچشایی، در حوزه ی خود کاملا مستقل عمل میکنند وهیچ ربطی باهم ندارند ولی درمغز انسان،
...
[مشاهده متن کامل]
هرپنج حس، باهم مرتبط شده وماهیت مواد وموقعیت های پیرامون انسان را تشخیص وثبت میکند. مثلا:چشم، آب جریان را میبیند ولی نمیتواند مزه و صدای آن را بفهمد، پس؛چشیده میشود تامزه اش ازطریق چشایی معین شود. بینایی وچشایی، قادربه درک صدای آب نیستند و باید حس شنوایی به کارگرفته شود. مجموع دریافتها، در جایی درمغز انسان که در مسیر فرگشتها پدید آمده، جمع بندی میشوند و مغز، پدیده ی موردذکر را درک میکند.

بپرس