ببالای آن بندگاه ایستاد
ز پیوند و فرزند میکرد یاد.
نظامی.
همان چاره دید آن خردمند شاه که بردارد آن بنداز آن بندگاه.
نظامی.
|| محلی که سد در آنجا بسته باشند. ( ناظم الاطباء ). || در شاهد زیر ظاهراً بندرگاه معنی میدهد : چو کشتی در آن بندگاه اوفتاد
ز دیوانگی گشت چون دیوباد.
نظامی.