بنده گشتن. [ ب َ دَ / دِگ َ ت َ ] ( مص مرکب ) رام گشتن. مطیع شدن : بی طاعتی داد این جهان پر از نعیم بیمرش و این بی کناره جانور گشتند بنده یکسرش.ناصرخسرو.نیک بیندیش که ازحرمت این عرش بزرگ بنده گشته است ترا فرخ و پیروزه جماش.ناصرخسرو.هر فریقی مر امیری را تبعبنده گشته میر خود را از طمع.مولوی.