بنده کردن

لغت نامه دهخدا

بنده کردن. [ ب َ دَ / دِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) رام کردن. مطیع کردن :
خیل سخن را رهی و بنده من کرد
آنکه ز یزدان بعلم و عدل مشار است.
ناصرخسرو.
ملک آزادی نخواهی یافت جز افنای جان
هر دو عالم بنده خود کن به استظهار دل.
سعدی.
گر بنده کنی به لطف آزادی را
بهتر که هزار بنده آزاد کنی.
علاءالدوله سمنانی.

فرهنگ فارسی

رام کردن . مطیع کردن .

مترادف ها

thrall (فعل)
بنده کردن

enthrall (فعل)
اسیر کردن، شیفته کردن، بنده کردن، بغلامی دراوردن، مفتون ساختن

enthral (فعل)
اسیر کردن، شیفته کردن، بنده کردن، بغلامی دراوردن، مفتون ساختن

enslave (فعل)
بنده کردن، غلام کردن

فارسی به عربی

استعبد

پیشنهاد کاربران

بپرس