زمینش بدیبا بیاراسته
همه باغ پر بنده و خواسته.
فردوسی.
یکایک از او بخت برگشته شدبدست یکی بنده بر کشته شد.
فردوسی.
دوصد بنده تا مجمر افروختندبر او عود و عنبر همی سوختند.
فردوسی.
همه شهر ایران بدو زنده انداگر شهریارند و گر بنده اند.
فردوسی.
گفت بندگان را از فرمانبرداری چاره ای نیست. ( تاریخ بیهقی ).ترکان رهی و بنده من بوده اند
من تن چگونه بنده ترکان کنم.
ناصرخسرو.
چون هندوان به پیش گل و بلبل زاغ سیاه بنده و مولی شد.
ناصرخسرو.
بنده کی گردد آنکه باشد حرکی توان کرد ظرف پر را پر.
سنایی.
من چه سگم ای دریغ کآمده در بند توآنکه منش بنده ام بسته بند توام.
خاقانی.
پانصدهزار دینار زیادت دارم بی ضیاع و چهارپا و بنده و آزاد. ( نوروزنامه ).بنده ای و دعوی شاهی کنی
شاه نه ای چون که تباهی کنی.
نظامی.
بسی بنده و بندی آزاد کردز یزدان به نیکی بسی یاد کرد.
نظامی.
صدوپنجاه شتر بار داشت و چهل بنده و خدمتکار. ( گلستان )چه کند مالک مختار که فرمان ندهد
چه کند بنده که سر بر خط فرمان ننهد.
سعدی.
- بنده درگاه ؛ غلام حاضر در درگاه. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ).- بنده فرمان ؛ غلام حاضر در فرمان. ( ناظم الاطباء ). مطیع فرمان. ( فرهنگ فارسی معین ). در شواهد زیر این کلمه به فک کسره اضافه آمده است : بیشتر بخوانید ...