بند برخاستن

لغت نامه دهخدا

بند برخاستن. [ ب َ ب َت َ ] ( مص مرکب ) بند برخاستن از چیزی ؛ کنایه از دور شدن بند از آن چیز. ( آنندراج ) ( فرهنگ فارسی معین ).
- بند خموشی برخاستن ؛ کنایه از مهر سکوت را شکستن است :
روز و شب چون خونیان دارم بزیر تیغ جای
تا مرا بند خموشی از زبان برخاسته ست.
صائب ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

٠٠٠ از چیزی کنایه از دور شدن بند از آن چیز ٠

پیشنهاد کاربران

بپرس