بندبر ابرو نهادن. [ ب َ ب َ اَ ن ِ / ن َ دَ ] ( مص مرکب ) کنایه از بی دماغ شدن. ( آنندراج ) ( فرهنگ فارسی معین ). خود را ناراحت کردن. عصبانی شدن : جوهر بیگانه ای این تیغ را در کار نیست بندی از چین جبین هر لحظه بر ابرومنه.صائب ( ازآنندراج ).