بند ارباب

لغت نامه دهخدا

بند ارباب. [ ب َ دِ اَ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب )نوعی از شکنجه که مسخرگان کنند و آن چنان بود که ریسمانی بر هر دو بند پای کسی بسته سر ریسمان را از جای بلند فرومی هلند، بعد از آنکه از شاخ یا چوبی گذرانیده باشند، همان سر ریسمان را بدست این شخص میدهند. این مرد معلق در میان آسمان و زمین اگر سر ریسمان رارها کند، سرش بر زمین خورد و اگر در دست نگاه دارد،از نگه داشتن آن عاجز و بی تاب می شود. به این طریق مضحکه بر پا میکنند. ( آنندراج ) ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ فارسی

نوعی از شکنجه که مسخرگان کنند و آنچنان بود که ریسمانی بر هر دو بند پای کسی بسته سر ریسمان را از جای بلند فرو می هلند بعد از آنکه از شاخ یا چوبی گذرانیده باشند همان سر ریسمان را بدست این شخص میدهند این مرد معلق در میان آسمان و زمین ٠ اگر سر ریسمان را رها کند سرش بر زمین خورد و اگر در دست نگاه دارد از نگهداشتن آن عاجز و بی تاب می شود ٠ باین طریق مضحکه برپا میکنند ٠

پیشنهاد کاربران

بپرس