بنجل
/bonjol/
مترادف بنجل: به دردنخور، بی ارزش، بی مصرف، ته مانده بساط، متاع وازده، کالای پست، نامرغوب
متضاد بنجل: لوکس
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
- بنجل آب کردن ؛ چیزهای بی مصرف را بفروش رسانیدن.چیز بی مصرف و نامرغوب و بی ارز را بفروش رسانیدن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - ته ماند. بساط . ۲ - متاع وازده که مشتری نداشته باشد کالای پست .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
واژه نامه بختیاریکا
مترادف ها
بنجل
بنجل
پیشنهاد کاربران
اسم خودت روفرد آگاهتر از خودت نزار اون چاله و چوله که راه رفتی رو آسفالتش کردیم
جسم مرده بی روح
جسم مرده بی روح
منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
واژه ی بنجل از ریشه ی دو واژه ی بن و جل فارسی و سانسکریت هست خود واژه ی جل از ریشه ی جال سانسکریت هست.
لینک کتاب فرهنگ واژه های اوستا
قرار می می دهم چون واژه درش دوستان می تواند بررسی کنید و ببینید
... [مشاهده متن کامل]
ببینیم در زبان سانسکریت آیا زبان های دیگر هستند لینک پایین قرار می دهم
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹





واژه ی بنجل از ریشه ی دو واژه ی بن و جل فارسی و سانسکریت هست خود واژه ی جل از ریشه ی جال سانسکریت هست.
لینک کتاب فرهنگ واژه های اوستا
قرار می می دهم چون واژه درش دوستان می تواند بررسی کنید و ببینید
... [مشاهده متن کامل]
ببینیم در زبان سانسکریت آیا زبان های دیگر هستند لینک پایین قرار می دهم
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹





بنجل واژه ای تورکی است که از دو بخش بن به چم من و جیل پسوند نسبت درست شده وبا هم به چم کسی است که منم منم می کند و در پارسی به چم چیز بدرد نخور بکار می رود در ضمن کاربر دهخدا لطفا اینجا پارس نکنید و پوزه درازی قدغن است
بُنجُل:به درد نخور
ما در کرمان بُنجُل میگوییم یعنی فرد به درد نخور
بُنجُل از دو کلمه بُن به معنی ته و انتها و جُل به معنی خورجینی که روی چهارپا قرار میدادن و در آن هر باری داشتن میریختن و بُنجُل یعنی باری که انتهای جل مانده و نامرغوب هست و بدرد نخوره
وازده، ناپسند، آبدیده
این کلمه از دو جز تشکیل شده یک بن ( من ) و جیل که ربطی به جول ندارد و پسوندی به معنی داشتن و بودن چیزی می باشد و این فرمت کلمه در زبان ترکی زیاد هست. مثل evjilیعنی حیوان خانگی
بنجیل با بنجل یعنی کسی که صفت منم منم کردن در خود دارد و دقیقا ادم خودخواه و بدردنخور معنی میدهد. همچنین کلمه بنجل هیچوقت نمیتواند ترکیبی دو کلمه بن و جل به معنی ته چیزی باشد زیرادر این معنی بن کلمه عربی به معنی ریشه هست نه ته و جول کلمه ای ترکی هست.
... [مشاهده متن کامل]
بنجیل با بنجل یعنی کسی که صفت منم منم کردن در خود دارد و دقیقا ادم خودخواه و بدردنخور معنی میدهد. همچنین کلمه بنجل هیچوقت نمیتواند ترکیبی دو کلمه بن و جل به معنی ته چیزی باشد زیرادر این معنی بن کلمه عربی به معنی ریشه هست نه ته و جول کلمه ای ترکی هست.
... [مشاهده متن کامل]
بنجل کلمه کاملا ترکی هست.
Benjil به معنی ادم خودخواه و بدردنخور. در فارسی این کلمه کاربرد بیشتر هم پیدا کرده و به کالا هم اطلاق میشود.
Benjil به معنی ادم خودخواه و بدردنخور. در فارسی این کلمه کاربرد بیشتر هم پیدا کرده و به کالا هم اطلاق میشود.
با سپاس از کامران
به نظر من ایشون درست میگن
از آنجایی که بیشتر واژه های فارسی با مازندرانی ( پهلوی کهن ) یکسان است ؛ هنوز هم در زبان مازندرانی به کسی که دارد لباس میپوشد میگویند ؛ شِه جِلاره تن هاکن ( هَکِن ) یعنی وسایلت رو تنت کن پس از آنجا که بیشتر اوایی که در زبان مازندرانی به اِ خوانده می شود در زبان فارسی اُ خوانده میشود میشود فهمید جِل همان کالا یا وسیله میباشد و بُنجُل همان ته کالا یا وسیله می باشد. البته جِل یا جُل میتواند از جِلد نیز آمده باشد برای همین به زیبایی ظاهری جِلا دادن گفتند .
... [مشاهده متن کامل]
به نظر من ایشون درست میگن
از آنجایی که بیشتر واژه های فارسی با مازندرانی ( پهلوی کهن ) یکسان است ؛ هنوز هم در زبان مازندرانی به کسی که دارد لباس میپوشد میگویند ؛ شِه جِلاره تن هاکن ( هَکِن ) یعنی وسایلت رو تنت کن پس از آنجا که بیشتر اوایی که در زبان مازندرانی به اِ خوانده می شود در زبان فارسی اُ خوانده میشود میشود فهمید جِل همان کالا یا وسیله میباشد و بُنجُل همان ته کالا یا وسیله می باشد. البته جِل یا جُل میتواند از جِلد نیز آمده باشد برای همین به زیبایی ظاهری جِلا دادن گفتند .
... [مشاهده متن کامل]
شاید هم بنجول اسم یه منطقه نزدیک چین باشه که اجناس نامرغوب اونجا تولید میشه. آخه تو فیلم جومونگ هم یه منطقه بود که اسمش جول بن بود. احتمالا بی ارتباط نباشه
بنجل از دو کلمه بن و جل ساخته شده است بن به معنی ته و جل چیزی که روی الاغ و اسب میاندازند جهت بردن بار . . و با هم به معنی ته بار یا چیزی که ته بار الاغ مانده باشد بعد از فروش و زیاد مرغوب نباشد . . ته مانده بار الاغ
بارِ قند ( گویش تهرانی )
● بُنجُل: صفتی است برای هر نوع کالای بی کیفیّت و بی ارزش و نامرغوبی که در دست فروشنده اش مانده و خریداری نداشته باشد.
انداختنی
بُنجُل - با بنجول دواملایی است! - واژه فارسی
بُن ( بون! ) : ته، عمیق، بیخ - پایان، فرجام، انتها، آخر
جُل ( چُل ) : از فارسی باستان چُلَه ( čola ) : کمر سفت کن یا سینه بند چار ( چهار ) پایان!
مانند: چُلمَن، جُلبَک، آسمان جُل! -
... [مشاهده متن کامل]
پارچه ای بی ارزش که زیر زین اسب می اندازند تا کمرش آسیب نبیند
جامه کهنه و پوسیده، لباسِ پاره پوره - پلاسیده، کهنه، ژنده، فرسوده، پاره پوره
( ( سپس در ترکی به گونه چول ( čōl ) : لباس پشمی بکار رفته است که از پارسی گرفته شده است! ) )
معنی: تَتَمّه بساط، ته مانده چیزی، باقی مانده و پسمانده چیزی، تُفاله و بدرد نخور چیزی، دور انداختنی چیزی
بُن ( بون! ) : ته، عمیق، بیخ - پایان، فرجام، انتها، آخر
جُل ( چُل ) : از فارسی باستان چُلَه ( čola ) : کمر سفت کن یا سینه بند چار ( چهار ) پایان!
مانند: چُلمَن، جُلبَک، آسمان جُل! -
... [مشاهده متن کامل]
پارچه ای بی ارزش که زیر زین اسب می اندازند تا کمرش آسیب نبیند
جامه کهنه و پوسیده، لباسِ پاره پوره - پلاسیده، کهنه، ژنده، فرسوده، پاره پوره
( ( سپس در ترکی به گونه چول ( čōl ) : لباس پشمی بکار رفته است که از پارسی گرفته شده است! ) )
معنی: تَتَمّه بساط، ته مانده چیزی، باقی مانده و پسمانده چیزی، تُفاله و بدرد نخور چیزی، دور انداختنی چیزی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)