بنج
/bonj/
لغت نامه دهخدا
بنج. [ ب َ ] ( اِ ) رجوع به بزرالبنج و بنگ شود.
بنج. [ ب َ ] ( ع مص ) بازگردیدن به اصل خویش. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
بنج. [ ب ِ ] ( ع اِ ) اصل. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). اصل. ریشه. نژاد. نسب. ( ناظم الاطباء ). اصل بابونج. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). || و رجوع به نشوءاللغه شود. || شلتوک. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
فرهنگ فارسی
فرهنگ عمید
گویش مازنی
پیشنهاد کاربران
بنج به چم گیسوی پر گره است
برابرbang در زبان انگلیسی
بدو گفت کای دلبر بنج پیچ
ز یغما چه آورده ای گفت هیچ
برابرbang در زبان انگلیسی
بدو گفت کای دلبر بنج پیچ
ز یغما چه آورده ای گفت هیچ
در گویش اقلیدی بنج به معنای زنبور وحشی است و به زنبور قرمزی که موقع گزیدن زهر بسیار سوزناکی دارد، بنج ِ کافر گفته می شود
بنج در گویش ما اقلیدی هابه معنی زنبور وحشی است
اصطلاح جالب بنجِ کافر به زنبور قرمزی اطلاق میشود که
زهر بسیار سوزناکی دارد : )
اصطلاح جالب بنجِ کافر به زنبور قرمزی اطلاق میشود که
زهر بسیار سوزناکی دارد : )
بنج در لری به معنای چترزلف است.
و در زبان انگلیسی هم همان bang
است که به همین معنی است.
و در زبان انگلیسی هم همان bang
است که به همین معنی است.
بنگ
همان پنج است در کتاب هدایة المتعلمین فی طب که در سده ی چهارم نوشته شده است.