بناگوش

/banAguS/

مترادف بناگوش: شقیقه، صدغ، نرمه گوش، نیم رخ

معنی انگلیسی:
cavity behind the ear

لغت نامه دهخدا

بناگوش. [ ب ُ ] ( اِ مرکب ) عذار.( مجمع الفرس ) ( یادداشت مرحوم دهخدا ). صدغ. ( تفلیسی ). شقیقه. صبح ، خورشید، مهتاب ، ماه ، زهره ، کافور، سیم ، عاج ، آئینه ، پنبه زار، گلبرگ ، سمن ، یاسمن ، برگ یاسمین ، نسرین ، از تشبیهات اوست. ( آنندراج ) :
آن بناگوش کز صفا گوئی
برکشیده است آبگونه به سیم.
شهید.
برآمد ابر پیریت از بناگوش
مکن پرواز گرد رود و بگماز.
کسائی.
آن قطره باران بر ارغوان بر
چون خوی به بناگوش نیکوان بر.
کسائی.
زحمت زلف تو خود بس که بدان دوش رسید
نکبت خط به بناگوش تو باری مرساد.
نجیب جرفاذقانی.
دهان بر بناگوش خواهر نهاد
دو چشمش پر از خون شد و جان بداد.
فردوسی.
تهمتن یکی مشت پیچیده سخت
بزد بر بناگوش آن تیره بخت.
فردوسی.
گرد بناگوش سمن فام او
خرد پدید آمد خار سمن.
فرخی.
نه تو آورده ای آئین بناگوش سپید
مردمان را همه بوده است بناگوش چنان.
فرخی.
چون بناگوش نیکوان شد باغ
از گل سیب و از گل بادام.
فرخی.
تا مشک سیاه من سمن پوشیده ست
خون جگرم بدیده بر جوشیده ست
شیری که بکودکی لبم نوشیده ست
اکنون ز بناگوشم برزوشیده ست.
عسجدی.
گر نیارامد زلف تو عجب نبود زانک
برجهاندش همه آن در بناگوش چو سیم.
ابوحنیفه اسکافی.
بمروارید و دیبا شاد باشد هر کسی جز من
که دیبای بناگوشم بمروارید شد معلم.
ناصرخسرو.
وین ستمگر جهان بشیر بشست
بر بناگوشهات پرّ غراب.
ناصرخسرو.
بربسته گل از شوشتری سبزنقابی
وآلوده به کافور و به شنگرف بناگوش.
ناصرخسرو.
چو آینه است بناگوش او بنامیزد
که تیره می نکند صدهزار آه منش.
عثمان مختاری ( از آنندراج ).
رخسار تو گل است و بناگوش تو سمن
گل در میان دام و سمن زیر چنبر است.
امیر معزی ( از آنندراج ).
بر بناگوش چو سیم او خط نورسته نیست
خط نورسته دگر باشد بنفشستان دگر.
امیر معزی ( از آنندراج ).
مهتاب از بناگوش او [ کنیزک ] رنگ بردی. ( کلیله و دمنه ).
بر گرد بناگوش چو عاجش خط مشکین بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

بن گوش، بیخ گو ، پشت گوش، نرمه گوش
( اسم ) ۱ - نر. گوش . ۲ - شقیقه . ۳ - پس گوش .

فرهنگ معین

( بُ ) ( اِ. )۱ - نرمة گوش . ۲ - پس گوش .

فرهنگ عمید

۱. بن گوش، بیخ گوش، پشت گوش.
۲. گوشت کنار گوش گوسفند که مصرف خوراکی دارد.

پیشنهاد کاربران

Banagush اشتباه است. Bonagush درسته. منظور بُنِ گوش است. بَنِ گوش که نیست!
عذار
تا بناگوش سرخ شدن

بپرس