بناگاه

/benAgAh/

مترادف بناگاه: بغتت

لغت نامه دهخدا

بناگاه. [ ب ِ ] ( اِ مرکب ) جایگاه. جای بنا :
ز بلغار بگذر که از کار اوست
بناگاه اصلش بن غار اوست.
نظامی.

بناگاه. [ ب ِ ] ( ق مرکب ) بغتةً. ( آنندراج ). بناگه. ناگهان. ناگاه. ( فرهنگ فارسی معین ). بناگاهان :
جام تجلیش که بناگاه میدهند
می دان یقین که بر دل آگاه میدهند.
اسیر لاهیجی ( از آنندراج ).
رجوع به ناگاه شود.

فرهنگ فارسی

ناگهان .
بناگه . ناگهان . ناگاه .

پیشنهاد کاربران

بپرس