لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
مترادف ها
روی، درباره، راجع به، بالای، سر، بر، به، بطرف، بنا بر، در روی، بعلت، برای، بر روی، در بر، بخرج، وصل
در، نزدیک، بر حسب، سر، بر، به، بسوی، در نتیجه، بطرف، بنا بر، از قرار، پهلوی، بقرار
بنا بر، بدین دلیل
فارسی به عربی
آلی
پیشنهاد کاربران
برپایه
برگرفته از
از برای
به دلیل ، به علت
در اینجا منظور این است که معلول روی داد یا روی خواهد داد به علتِ. . . به دلیلِ. . .
در اینجا منظور این است که معلول روی داد یا روی خواهد داد به علتِ. . . به دلیلِ. . .
واژه ی " بُنابَر" را می توان از آمیختنِ بُن و بَر [به چم علت و معلول] ساخت وبه جای واژه علیت به کار گرفت.
فرنود بُنابَر = برهان علیت
فرنود بُنابَر = برهان علیت
بر مبنای
در پارسی بُنِه: بنا ( پهلوی: بُنَگ )
بنه بر این
بنه بر این
در پارسی بُنِه: بنا ( پهلوی: بُنَگ )
بنه بر
بنه بر
مترادف برحسب: براساس، برطبق، مطابق، موافق
برابر پارسی: به فراخور
برابر پارسی: به فراخور
معنی: بر طبق، مطابق، طبق، بر حسب، بقول، بعقیدهء
معانی دیگر: 1 - طبق، بنابر، 2 - به نسبت، به ترتیب
معانی دیگر: 1 - طبق، بنابر، 2 - به نسبت، به ترتیب
براساس، َ با توجه به
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)