بن بسته. [ بُم ْب َ ت َ / ت ِ ] ( اِ مرکب ، ص مرکب ) بن بست : غار بن بسته بود کس نه پدیدعنکبوتان بسی مگس نه پدید.نظامی ( هفت پیکر ص 352 ).دل مرا ز خم زلف او رهائی نیست به در کوچه بن بسته هیچکس نزده ست.صائب ( از آنندراج ).و رجوع به بن بست شود.