بموجب

/bemowjebe/

برابر پارسی: برابر، به انگیزه

لغت نامه دهخدا

بموجب. [ ب ِ ج ِ ب ِ ] ( حرف اضافه مرکب ) ( از: «ب » +موجب ) مطابق. موافق. بنابر. برحسب. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

مطابق موافق بر حسب .

پیشنهاد کاربران

از سَرِ /ز سَرِ ؛ از روی. بسبب. بخاطر :
لقمه ای چند از سر اشتها تناول کرد. ( سعدی ) .
نظر خدای بینان ز سر هوا نباشد
سفر نیازمندان ز سر خطا نباشد.
سعدی.
این سخن از سر دردیست که من میگویم.
...
[مشاهده متن کامل]

اوحدی.
حافظا سجده به ابروی چو محرابش بر
که دعایی ز سر صدق جز آنجا نکنی.
حافظ.
دی گفت طبیب از سر حسرت چو مرا دید
هیهات که رنج تو ز قانون شفا رفت.
حافظ.

بر موجب ؛ به موجب. طبق. برابر. ( یادداشت مؤلف ) : بر موجب آنچه می خواند کار می کرد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 664 ) . بر موجب التماس او آن ملطفات را به حضرت سلطان فرستادم. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 340 ) .
در اثر . . . . . .
در نتیجهٔ . . . . . . . . . .

بپرس