بمانند

لغت نامه دهخدا

بمانند. [ ب ِ ن َن ْ دِ ] ( حرف اضافه مرکب )کلمه تشبیه است. ( آنندراج ). مثل. نظیر. شبیه. مانند. بماننده. برسان. بسان. چون. همچون. چنو. رجوع به مانند شود :
به رای و بگفتار نیکی گمان
نبینی بمانند او در زمان.
فردوسی.
چو این هرسه هم زین پدر مادرند
چرا نه بمانند یکدیگرند.
میرخسرو ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

مانند مثل : ( چو این هر سه هم زین پدر و مادرند چرا نه بمانند یکدیگرند. ) ( امیر خسرو ) توضیح لازم الاضافه است .

پیشنهاد کاربران

بمثال ِ ؛ بمانندِ. همانندِ : چون مدتی برآمد شاخه هاش بسیار شد و بلگها پهن دشت و خوشه خوشه بمثال گاورس از او درآویخت. ( نوروزنامه ) .
گردون بمثال بارگاهت
کرده ز حق امتحان کعبه.
خاقانی.
به منزله

بپرس