بلیدی. [ ب َ ] ( حامص ) بلید بودن. بلادت. کودنی. کورفهمی. دیریابی. و رجوع به بلید و بلادت شود : فصیح تر کس جائی که او سخن گویدچنان بود ز بلیدی که خورده باشد بنگ.فرخی.