بلگ

لغت نامه دهخدا

بلگ. [ ب َ ] ( اِ ) برگ. ( فرهنگ فارسی معین ). برگ و ورق که از اعضای گیاه است. رجوع به برگ شود : پس هریکی بلگی از درخت انجیر باز کردند. ( ترجمه تفسیر طبری ). چون مدتی برآمد شاخهاش بسیار شد و بلگها پهن گشت. ( نوروزنامه ). || پاره گوشت پهن و سرخ که از دو سوی گونه خروس و ماکیان و تذرو آویخته است. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- جزوی از گیاه که نازک و پهن است و از کنارهای ساقه یا شاخه ها روید و بیشتر برنگ سبراست اندامی از گیاه که اغلب بصورت صفحات پهن و سبربراثر رشد و نمو جوان. انتهائی یا جوانه های محوری برروی ساق. گیاه ظاهر میشود. غالبا این عضو دارای تقارن دو طرفی است . برگها باشکال گوناگون در گیاهان مختلف دیده میشود ورق ورقه بلگ . ۲- نوعی درفش برای قطع کردن کرباس در طول تخت گیوه . ۳- ساز نوا اسباب دستگاه سامان ( خصوصا مهمانی ) . ۴- توشه آزوقه. ۵- قصد عزم . ۶- التفات توجه پروا . ۷- نغمه آهنگ . یا برگ کازرونی . انیسون بری یا برگ نیل . وسمه .

گویش مازنی

/baleg/ بهانه & برگ

واژه نامه بختیاریکا

( بَلگ ) ( صت ) ؛ برگ؛ آش برگ

دانشنامه عمومی

بلگ ( به آلمانی: Belg ) یک شهر در آلمان است که در راین - هونسروک واقع شده است. [ ۱] بلگ ۱۴۹ نفر جمعیت دارد.
عکس بلگعکس بلگعکس بلگعکس بلگعکس بلگ

بلگ (دهانه). |قطر=۵. ۴ کیلومتر |عمق=۰. ۹ کیلومتر |هم درازا=۳۵۹ }}
بلگ یک دهانه برخوردی در ماه است.
عکس بلگ (دهانه)

بلگ (مجارستان). بلگ ( به مجاری: Beleg ) یک شهرداری در مجارستان است که در ناحیه نادی آتاد واقع شده است. [ ۱] بلگ ۱۷٫۹۹ کیلومتر مربع مساحت و ۶۸۴ نفر جمعیت دارد.
عکس بلگ (مجارستان)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ ریشه واژگان فارسی دکتر علی نورایی
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

بلگبلگبلگبلگ
بلگ =به فتح ب
درزبان لکی به معنای //برگ وبرگه ، پر وبال //است .
ودرابتدا ، بالگ بوده است که بعدها به اشکالی همچون :
بلگ ، والگ ، ولگ بلگه ، برگه ، برگ ، ورگ ، ورق
درزبان اوستایی هم :بالگ ، بوده است .
در زبان لری بختیاری به معنی
برگ درخت . ورق کاغذ
بلگ دار برو::برگ درخت را بروب*جارو کردن*
بلگانه نه دری::برگ ها را پاره نکنی*درید*

بپرس