نه یک سوار است او بلکه صدهزار سوار
بر این گواه من است آنکه دید فتح کتر.
عنصری.
نه دام الا مدام سرخ پرکرده صراحیهانه تله بلکه حجره خوش بساطافکنده تا پله.
عسجدی.
بلکه ز بهر خدای وز پی خلق خدای وز پی رنج سپاه وز پی شر خدم.
منوچهری.
کار خداوندگار خود نکندبلکه همی کار پیشکار کند.
ناصرخسرو.
دید پیمبر نه به چشمی دگربلکه بدین چشم سر این چشم سر.
نظامی.
- لابلکه ؛ لابل. نه بلکه : یک هفته زمان باید لابلکه دو سه هفته
تا دور توان کردن زو سختی و دشواری.
منوچهری.
و رجوع به بل و لابل در ردیفهای خود شود.- نه بلکه ؛ لابل. لا بلکه :
درجیست ضمیرش نه بلکه گنجیست
پرگوهر گویا و زر بویا.
ناصرخسرو.
و رجوع به بل و لابل در ردیفهای خود شود. || علاوه بر این. ایضاً. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ) : و از هوای سرد هیچ مضرت نیاید بل که راحت یابد. ( ذخیره خوارزمشاهی ). بلکه هر روز زیادت و طراوت گیرد. ( کلیله و دمنه ). اگر جور شکم نبودی هیچ مرغی در دام صیاد نیفتادی بلکه صیاد خود دام ننهادی. ( گلستان ).آدمی چون تو در آفاق نشان نتوان داد
بلکه در جنت فرودس نباشد چو تو حور.
سعدی.
|| ظن. ( آنندراج ). ظن دارم. ( غیاث ). شاید. ( ناظم الاطباء ). محتمل است. باشد که. بود که : قرب شش سال هست بلکه فزون
تا دلم پرغمست و جان پرخون.
نظامی.
شکسته چنان گشته ام بلکه خردکه آبادیم را همه آب برد.
؟
گر برآید خطت مشو دلگیربلکه خیریتت در آن باشد.
محمد سعید اشرف ( از آنندراج ).
بی تابی دل گشت مرا چیست ندانم یک بار بیا بلکه تمنای تو باشد.
نعمت خان عالی ( از آنندراج ).
بیشتر بخوانید ...