بلکفد. [ ب ُ ک َ / ب ِ ک ِ ] ( اِ ) رشوت و پاره. ( برهان ). رشوت. ( لغت فرس اسدی ). رشوه و پاره که به قاضی و دیگران داده شود. ( فرهنگ فارسی معین ). بلکفت. بلکفته. بلکفده : بلحرب یار تو بْوَد از مرو تا نشابور سوگند خور که در ره بلکفد او نخوردی.
بلعباس ( از لغت فرس ).
فرهنگ فارسی
رشوه، رشوت، پولی که به قاضی بدهندکه حکمی ناحق، بدهد، بلکفده وبلکفت وبلکفته وبرکندوبرگند ( اسم ) رشوهپاره که بقاضی و دیگران داده شود .
فرهنگ معین
(بُ کَ ) ( اِ. ) رشوه .
فرهنگ عمید
۱. رشوه، رشوت. ۲. پولی یا چیزی که به قاضی می دهد که حکمی ناحق بدهد.