بلول

لغت نامه دهخدا

بلول. [ ب ُ ] ( ع مص ) نجات یافتن و رستگار شدن. ( منتهی الارب ). || درآویختن. ( منتهی الارب ) ( از ذیل اقرب الموارد ). بلالة. بلل. || سرد و نمناک شدن باد. ( منتهی الارب ). وزیدن باد سرد همراه رطوبت. ( از اقرب الموارد ). || به شدن از بیماری. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). از بیماری به شدن. ( المصادر زوزنی ). بَل . بَلَل. || بلْک اﷲ ابنایا بابن ؛ خدای تعالی ترا فرزند روزی فرمایاد. || تخم ریزی کردن زمین را. || رفتن و سیر کردن درزمین. ( منتهی الارب ). و رجوع به بَل و بَلَل شود.

بلول. [ ب ُ / ب ِ ] ( ع اِ ) بقیه مودت. ( منتهی الارب ). بُلّة. رجوع به بلة شود. || طویته علی بلوله و بلولته. رجوع به بلولة شود.

فرهنگ فارسی

بقی. مودت ٠ بله ٠ یا طویته علی بلوله و بلولته ٠

پیشنهاد کاربران

بلول در زبان شوشتری به معنی نانی است که پنیر یاچیز دیگری دران، گذاره شده و پیچیده شود /غازی/ساندویچ

بپرس