بلوق

لغت نامه دهخدا

بلوق. [ ب َل ْ لو ] ( ع اِ ) زمینی که هیچ نرویاند. ( منتهی الارب ). مفازه ، و یا قطعه زمینی که هیچ نباتی نرویاند. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).

بلوق. [ ب ُ ] ( ع مص ) شتافتن. || تمام گشادن در را. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). چهارطاق کردن. || بردن سیل سنگها را. || ربودن دوشیزگی. ( منتهی الارب ).

پیشنهاد کاربران

بپرس