بلهم

لغت نامه دهخدا

بلهم. [ ب َ هَُ ] ( از ع ، ص مرکب ) بل هم. سخت نادان. عظیم ابله. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). مخفف جمله «بل هم اضل » و آن اشاره است به آیه ٔو لقد ذرأنا لجهنم کثیراً من الجن و الانس لهم قلوب لایفقهون بها و لهم أعین لایبصرون بها و لهم آذان لایسمعون بها، اولئک کالانعام بل هم أضل اولئک هم الغافلون ( قرآن 179/7 )؛ و آفریدیم برای دوزخ بسیاری از جن و انس را که ایشان را دلهایی است که بدانها درنمی یابند و آنان را چشمانی است که بدانها نمی بینند و آنان را گوشهایی است که بدانها نمی شنوند، آنان چون چارپایانند بلکه گمراه ترند و آنان بی خبرانند :
ای رفته و بازآمده بلهم گشته
نامت ز میان نامها گم گشته.
( منسوب به خیام ).
بار بلهم أضل کشی برخیز
تا ترا نام گشت بلهم خر.
سوزنی.

فرهنگ فارسی

بل هم . سخت نادان . عظیم ابله . مخفف جمل. (( بل هم اضل ) ) و آن اشاره است به آی. ۱۷۸ سور. ۷ - اعراف - قر آن کریم .
( جمله ) بلکه ایشان گمراهترند. ماخوذ از آیه ۱۷۸ سوره ۷ ( الاعراف ) : ولقد ذرانا لجهنم کثیرا من الجن و النس لهم قلوب لایفقهون بها ولهم اعین لایبصرون بها و لهم اعین لاییصرون بها و لهم آذان لایسمعون بها اولئک کالانعام بل هم اضل اولئک هم الغافلون . و بحقیقت آفریدیم برای دوزخ بسیاری از جینیان و آدمیان را که ایشانراست دلهایی که در نمی یابند بدانها و ایشان را چشمهایی است که نمی ببیند با آنها و ایشانراست گوشهایی که نمی شنوند بدانها . آنان چون چارپایان اند بلکه ایشان گمراهترند آن گروه بی خبرانند ): (( ای رفته و باز آمده بل هم گشته پاها پس پشت رفته و دم گشته ) ) ( منسوب به خیام )

پیشنهاد کاربران

در شعر سید غلامرضا روحانی داریم : جمله خرها هلاک گردیدند/ هر چه انعام بود بلهم شد

بپرس