بلندرتبه


مترادف بلندرتبه: ارجمند، بزرگوار، بلندقدر، مفخم، بلندمرتبه، بلندپایه

پیشنهاد کاربران

پایه ور. [ ی َ / ی ِ وَ ] ( ص مرکب ) بلندمرتبه. بلندرتبه. بلندمقام :
که گفتم من این نامه پایه ور
نکرد او بدین نامه من نظر.
( از هجونامه مجعول بنام فردوسی نسخه خطی کتابخانه مؤلف ) .
خورشیدجاه . [ خوَرْ / خُرْ ] ( ص مرکب ) بلندرتبه . آنکه جاه و مقام خورشید دارد : گردون غلامست از خطر خورشیدجاهست از گهرکیوان حسام است از ظفر بهرام پیکان باد هم . خاقانی .

بپرس