بلمی

لغت نامه دهخدا

بلمی. [ ب َ ] ( ع اِ ) نوعی از انجیر عرب. انجیر عربی.انجیر فرعون. انجیر فرعونی. تین الاحمق. جمیز. جمیزی. چنار فرنگی. حماطة. ( از دزی ). رجوع به جمیز شود.

فرهنگ فارسی

نوعی از انجیر عرب . انجیر عربی . انجیر فرعون. انجیر فرعونی . تین الاحمق . جمیز . جمیزی . چنار فرنگی . حماطه .

پیشنهاد کاربران

بلمی یا بلمیس ها گروهی از انسانها بودند که در زمان گذشته و در نزدیکی اتیوپی امروزی زندگی می کردند. که ظاهرا برای سرزمین مصر وقت تهدید محسوب میشدند. شهرت آنها به سبب ظاهر بسیار عجیب آنهاست . بلمی ها مردمانی
...
[مشاهده متن کامل]
با جنسیت مرد ، با قد حدودا سه و نیم متر و بدون سر که اعضای صورت آنها روی شکم آنها قرار داشته است . چنین پدیده ی نادری توسط هردوت پدر علم تاریخ مورد تایید قرار گرفته است.

بپرس