بلمه ریش. [ ب َ م َ / م ِ] ( ص مرکب ) ریشو. ریش دراز. ( آنندراج ). انبوه ریش. درازریش. ( ناظم الاطباء ). آنکه ریشش دراز و انبوه است. ( فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به بلمه شود : ترک و تازیک و وشاق و بلمه ریش حاجب و سرهنگ و جاندار و وزیر.کمال اسماعیل.گر نه ابله بود چه خواهد بودبلمه ریش دراز رستائی.رکن الدین بکرانی.