بلمعالی

لغت نامه دهخدا

بلمعالی. [ ب ُ م َ ] ( اِخ )صورتی است از ابوالمعالی. رجوع به ابوالمعالی و بُل شود : بس... جایز باید داشتن که هشام حکم و... بلمعالی نقاش رازی.... همه در حال نزع از عداوت بوبکر و عمر توبه کرده باشند. ( کتاب النقض ص 481 ).

فرهنگ فارسی

صورتی است از ابوالمعالی . خشمگین شدن و آزرده شدن . یا بی صبر شدن . و بی طاقت گشتن .

پیشنهاد کاربران

بپرس