بلماج

لغت نامه دهخدا

بلماج. [ ب ُ / ب ُل َ ] ( اِ ) نوعی از کاچی ، و آن آشی باشد بی گوشت و بسیار آبکی و رقیق. ( از برهان ). نوعی از آش که رقیق و پرآب و بی گوشت پزند مانند حریره. ( غیاث ). و برخی این لغت را ترکی دانند. ( برهان ) ( آنندراج ) :
عاقل نگردد مایل به بلماج
تا قلیه بیند بر روی تتماج.
بسحاق اطعمه.
اُماج. و رجوع به اماج و بلماق شود.

فرهنگ معین

(بُ لْ یا لَ ) (اِ. ) نوعی از کاچی که آش بی گوشت رقیق آبکی باشد، اماج .

فرهنگ عمید

۱. نوعی آش آرد، اماج.
۲. آش رقیق.

پیشنهاد کاربران

بلماج : تغییر یافته ی واژه ی ترکی بولاماج ، که در اصل بولاما آش بوده . یعنی آشی که در هین پختن با قاشق به هم زده می شود .
عصیده ، حریره . غذایی است نرم و رقیق که از آرد و روغن ( مخصوصا از روغن حیوانی ) درست کنند و برای زنان زائو بخورانند و اعتقاد بر آن است که شکم زن زائو را نرم کند . ظاهراً در میان ترکان این غذا را از آرد و جو بو داده و شیر می سازند . بولاماج از مصدر ترکی بولاماق به معنی در هم آمیختن و به هم زدن مایعات مثل شیر و چیزهای شبیه به آن گفته می شود . این غذا جدا از یک نوع خوراکی است که در آذربایجان امروزه از آغوز ساخته می شود . برای ساختن بولاما آغوز را روی آتش جوشانده و به مرور به هم می زنند تا سفت نشود و در نهایت غذایی به دست می آید کمی از ماست رقیق تر و از شیر غلیظ تر است .
...
[مشاهده متن کامل]

بپرس