بلفختن
لغت نامه دهخدا
پیشنهاد کاربران
خود خور و خود ده، کجا نبود پشیمان/ هر که بداد و بخورد از آن چه که بلفخت ( رودکی )
الفغدن ( فعل فارسی ) ، ستاک مضارع الفنج"به دست آوردن، گردآوری کردن، اندوختن، پس انداز کردن" یک وام واژه سغدی است. از میان صورت های تحریف شده ( الفاختن، الفختن، الفخدن، الفقدن ) منحصرا "الفختنalfaxtan" می تواند به عنوان صورتی منطبق با زبان فارسی پذیرفته شود.
... [مشاهده متن کامل]
نمونه شعر دیگر؛
میلفنج دشمن چو شاهی کند/ نکو نام خود را تباهی کند ( فردوسی ) .
بیلفغد باید کنون چاره نیست/ بیلفنجم و چاره ی من یکیست ( بوشکور )
*منبع: "چند وامواژه سغدی در شاهنامه ی فردوسی_ تحقیق و ترجمه: زهره سرشناس"
الفغدن ( فعل فارسی ) ، ستاک مضارع الفنج"به دست آوردن، گردآوری کردن، اندوختن، پس انداز کردن" یک وام واژه سغدی است. از میان صورت های تحریف شده ( الفاختن، الفختن، الفخدن، الفقدن ) منحصرا "الفختنalfaxtan" می تواند به عنوان صورتی منطبق با زبان فارسی پذیرفته شود.
... [مشاهده متن کامل]
نمونه شعر دیگر؛
میلفنج دشمن چو شاهی کند/ نکو نام خود را تباهی کند ( فردوسی ) .
بیلفغد باید کنون چاره نیست/ بیلفنجم و چاره ی من یکیست ( بوشکور )
*منبع: "چند وامواژه سغدی در شاهنامه ی فردوسی_ تحقیق و ترجمه: زهره سرشناس"