بلعجب

/bol~ajab/

معنی انگلیسی:
wonder, buffoon, [adj.] wonderful

لغت نامه دهخدا

بلعجب. [ ب ُ ع َ ج َ ] ( ص مرکب ) پرشگفتی. عجیب. ( فرهنگ فارسی معین ).بوالعجب. ابوالعجب. غریب. مورداعجاب. مورد تفخیم. و رجوع به بُل شود :
تو صورت نیستی معنی طلب کن
نظر در جسم و جان بلعجب کن.
ناصرخسرو.
گم کرده سر رشته تدبیر دلم باز
در طره سرگم شده بلعجب تو.
اثیر اخسیکتی.
نقاش قضا صدهزاران نقش بدیع و طراز بلعجب بر روی ریاحین آرایش کرده. ( ترجمه محاسن اصفهان آوی ). از وقایع بلعجب که در مدت مقام پادشاه بر در شهر بود درین مدت آن بود که... ( المضاف الی بدایع الازمان ص 51 ). || مشعبد. شعبده باز. ( فرهنگ فارسی معین ). حقه باز :
ز بس صورت که پیدا کرد و بنمود
تو گفتی چرخ آن شب بلعجب بود.
( ویس و رامین ).
بسان بلعجبی مهره باز استادم
نگه کنی به من این خانه پاک ودیگر پاک.
سوزنی.
مرگ شود بلعجب تیغ شود گندنا
کوس شود عندلیب خاک شود لاله زار.
خاقانی.

فرهنگ فارسی

پرشگفتی، بسیارعجیب، بسیارشگفت آور
( صفت ) ۱- پر شگفتی عجیب:( بلعجب فتنهای برانگیزم . ) ۲- مشعبد شعبده باز : ( مشعبد وار چابک دست بودی عجایبهای گوناگون نمودی ) ( ز بس صورت که پیدا کرد و بنمود تو گفتی چرخ آنشب بلعجب بود . ) ( ویس و رامین )

فرهنگ معین

(بُ عَ ) [ ع . ] (ص مر. ) = بوالعجب . ابوالعجب : پر شگفتی ، عجیب .

فرهنگ عمید

۱. پرشگفتی، بسیارعجیب، بسیارشگفت آور.
۲. (اسم، صفت ) آن که کارهای شگفت انگیز بکند، شعبده باز: ز بس صورت که پیدا کرد و بنمود / تو گفتی چرخ آن شب بلعجب بود (فخرالدین اسعد: ۷۸ ).

پیشنهاد کاربران

بپرس