بلط

لغت نامه دهخدا

بلط. [ ب َ ] ( ع مص ) بلاط گستردن خانه را. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). سنگ فرش کردن خانه را. ( از ناظم الاطباء ).

بلط. [ ب َ ] ( ع اِ ) آلت خراطان. ( منتهی الارب ). مِخراط. ( از ذیل اقرب الموارد از لسان ).

بلط. [ب َ ل َ ] ( اِخ ) «بلد» که شهری بوده است در بالای موصل. ( از معجم البلدان ) ( از مراصد ). رجوع به بلد شود.

بلط. [ ب ُ ل ُ ] ( ع اِ ) صوفیان بی باک. ( منتهی الارب ) ( از ذیل اقرب الموارد از لسان ). || گریختگان لشکر. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

صوفیان بی باک . یا گریختگان لشکر .

پیشنهاد کاربران

بپرس