بلده

لغت نامه دهخدا

( بلدة ) بلدة. [ ب َ دَ ] ( ع اِ ) شهر، مانند بصره و دمشق. ( منتهی الارب ). واحد بلد. ( فرهنگ فارسی معین ). شهر و شهر آبادان. ( دهار ). قطعه ای از بَلد یعنی جزء معین و تخصیص یافته ای از آن چون بصره از عراق و دمشق از شام. ( از اقرب الموارد ). بُلدان. ( دهار ). و رجوع به بلد و بلده شود : اًنما امرت أن أعبد رب هذه البلدة الذی حرمها... ( قرآن 91/27 )؛ امر شده ام فقط پروردگار این شهر را که آن را حرام گردانیده است بپرستم. || جای باش حیوان عامر باشد یا غامر. ( منتهی الارب ).هر موضعی از زمین عامر باشد یا خالی. ( از اقرب الموارد ). || خاک. ( منتهی الارب ). تراب. ( ذیل اقرب الموارد از تاج ). || زمین. ( منتهی الارب ). ارض. ( اقرب الموارد ). پاره ای از زمین. ( دهار ).
- بلده میت ؛ زمینی که رستنی و چراگاه در آن نباشد. بلد میت : و هو الذی أرسل الریاح بشراً بین یدی رحمته و أنزلنا من السماء ماءً طهوراً لنحیی به بلدة میتا... ( قرآن 49/25 )؛ اوست که بادها را فرستاد تا بشارتی باشد از نزدش ، و از آسمان آبی پاک کننده فروفرستادیم تا بدان بلده مرده را احیا کنیم... و الذی نزل من السماء ماءً بقدر فأنشرنا به بلدة میتاً کذلک تخرجون. ( قرآن 11/43 )؛ و آنکه از آسمان آبی فروفرستاد به اندازه ای ، پس بدان بلده مرده را زنده گردانیدیم ، این چنین بیرون آورده میشوید. و نزلنا من السماء ماءً مبارکاً... رزقاً للعباد و أحیینا به بلدةً میتاً کذلک الخروج. ( قرآن 9/50 - 11 )؛ و از آسمان آبی برکت دار فروفرستادیم... تا روزی باشد برای بندگان و بدان بلده مرده را زنده گردانیدیم این چنین است بیرون آمدن. و رجوع به بلدالمیت ذیل بلد شود. || بیابان. ( منتهی الارب ) ( دهار ). فلات. ( ذیل اقرب الموارد از تاج ). || سینه ، گویند فلان واسع البلدة. ( منتهی الارب ) ( از ذیل اقرب الموارد از تاج ). || حفره سینه و نحر، و آنچه اطراف آن است و گویند میان آن. ( از ذیل اقرب الموارد از تاج ). گو سینه. || آنچه به زمین رسد از سینه شتر. || گشادگی میان دو ابرو. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || اندرون پنجه. ( دهار ). کف دست. ( از اقرب الموارد ): ضرب بلدته علی بلدته ؛ کف دست خودرا بر سینه خود زد. || قطعه و رقعه ایست از آسمان که ستاره ای در آن نباشد. ( از اقرب الموارد ). یکی از منازل قمر میان نعائم و سعد ذابح و گاهی ازآن عدول کرده به قلاده میرود و آن شش ستاره گرد است که بر شکل کمان واقع شده است. ( منتهی الارب ). جایی است خالی از ستارگان میان نعائم و سعد ذابح ، و آن منزلی است از منازل قمر. ( دهار ). فرجه ایست مستدیر از آسمان بشکل رقعه که در آن کوکبی نباشد، و شش ستاره مستدیر و کوچک و خفی به شکل قوس بر آن دلالت کنند. و برخی آن را اُدحی نامند زیرا در نزدیکی آن ستارگانی است که عرب آنرا بَیض گویند و آن بسبب نزدیکی آن به نعائم باشد. ماه گاهی عدول می کند و به ادحی فرود می آید. اصحاب صور، بلده را بر جبهه و پیشانی رامی قرار دهند. ( از صبح الاعشی ج 2 ص 161 ). قطعه ایست از آسمان براو هیچ ستاره نیست و از بهر آن آن را بلدة خوانند، و عصاب رامی است. ( جهان دانش ). نام منزل بیست ویکم ازمنازل قمر و رقیب او ذراع است و عرب آنرا بر بقعه قفره شمارد. و آن از رباطات سیم است و در پس کوکبی است که او را هلال خوانند. بلدة از آخر نعایم است تا درجه اول جدی و نزد احکامیان منزلی نحس است. ( از یادداشت مرحوم دهخدا ) : بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

شهر، بلادوبلدان جمع
( اسم ) واحد بلد . ۱- شهر . جمع : بلاد بلدان . ۲- ناحیه زمین .
ده از دهستان خرم آباد شهرستان شهسوار٠ آب از رودخان. چشمه کیله ٠ محصول برنج و مرکبات ٠ از ابنی. قدیم آثار قلع. خرابه ای روی تپه کنار راه عمومی دو هزار و سه هزار دیده میشود ٠ این آبادی از دو محل. بالا و پایین تشکیل شده است ٠

فرهنگ معین

(بَ لَ دِ ) [ ع . بلدة ] ( اِ. ) ۱ - شهر. ج . بلاد. ۲ - ناحیه ، زمین .

فرهنگ عمید

= بلد

گویش مازنی

/balade/ از توابع دهستان بالا میان رود شهرستان نور & روستایی از بخش خرم آباد تنکابن

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی بَلْدَةِ: مکان - سرزمین
ریشه کلمه:
بلد (۱۹ بار)

«بلدة» در اینجا به معنای بیابان و صحرا است. و با این که این لفظ مؤنث است صفت آن که «میتاً» می باشد به صورت مذکر آمده است به خاطر این که به معنای مکان است ومکان مذکر می باشد.

دانشنامه عمومی

بَلَده یکی از شهرهای استان مازندران ایران است. این شهر در بخش بلده شهرستان نور واقع شده است.
شهر بلده از طریق سه جاده به شهرهای شمالی و تهران دسترسی دارد. در حدّ فاصل ۵۳ کیلومتری جاده هراز، ۵۵ کیلومتری جاده چالوس و ۸۵ کیلومتری نور قرار دارد. [ ۱] این شهر آب و هوایی ییلاقی دارد.
بلده از طرفی به جاده چالوس و از طرفی به جاده هراز متصل است. این شهر همچنین جاده ای به شهر نور دارد. [ ۲] این شهر دارای قلعه و بناهای تاریخی بوده است که به مرور زمان از بین رفته اند. [ ۳] اما یکی از قلعه های باقی مانده، قلعه پولاد است که در فهرست آثار ملی ایران ثبت شده است و قدمت آن به حدود ۷۰۰ سال پیش می رسد. [ ۴]
محدوده تاریخی کجور از شمال به دریای مازندران از غرب به رود چالوس از شرق به سولده ( نور ) و از جنوب به دره نور محدود می شود. [ ۵] منطقه کجور به همراه کلارستاق، لنگا، تنکابن، سختسر و هوسم بخشی از رویان کهن بود که بعدها رسمتدار نام گرفت. رویان کهن از نواحی غربی طبرستان محسوب می شده است. [ ۶]
همچنین روستای یوش در بخش بلده، زادگاه «نیما یوشیج»، پدر شعر نو ایران می باشد که از نوادگان خاندان اسفندیاری بوده. در حال حاضر خانه نیما یوشیج به عنوان یک مکان تاریخی - فرهنگی مورد بازدید علاقمندان قرار می گیرد.
خاندان خواجه نوری نیز اصالتشان مربوط به این منطقه است.
شهر بلده ۱٬۰۳۷ نفر جمعیت دارد. مردم بلده به زبان طبری[ ۷] با گویش کجوری صحبت می کنند.
عکس بلدهعکس بلده
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

بَلَده
شهری در استان مازندران، شهرستان نور، و مرکز اداری بخش بلده. با ارتفاع ۲,۰۱۰ متر، در منطقه ای کوهستانی و نیمه جنگلی، در ۱۱۷کیلومتری غرب جنوبی ساری و ۴۵کیلومتری جنوب غربی نور، سر راه روستای هردورود به سیاه بیشه، در دامنۀ شرقی کوه اسبی کوهک، در کوهستان البرز مرکزی، قرار دارد. رودخانۀ نور از کنار آن می گذرد. اقلیم آن معتدلِ مایل به سرد و نیمه مرطوب است. جمعیت آن ۱,۳۴۰ نفر است (۱۳۸۵).

پیشنهاد کاربران

قران نهم
سرزمین
بلی *بالی*خان بختیاروند پسر خلیل خان ایل بیگی بختیاروند ایلخان پسر جهانگیر خان بختیاروند ایلخان
تیره بزرگ بلی بیگیوند طایفه خلیلی بیگیوند پلنگ ایل منجزی بهداروند
محل سکونت
رینه کوه. هارون کلا
...
[مشاهده متن کامل]

بخش آب ماهیک لالی. دهستان جهانگیری
. زیلایی *جهانگیری
. چلو*چلاو - چال چیلوس*
- لاران
تیره های بسیاری از طایفه خلیلی در سراسر کشور پراکنده شدند
بلیوند.
بلی خلیلی::بلیلی - بلیل
احمد بلد
بلیده::روستای بلی ها
بلده ::روستای بلی ها

طایفه شیخ احمد بلده بختیاروند در مسجدسلیمان . شوشتر. اصفهان
. کوهرنگ. اهواز. فولادشهر
این طایفه جزیی از ایل بلیوند ایل بزرگ بختیاروند
ایل بلیوند ( بله وند. بلی وند. بلیلوند. بهلیل. بهلول. بلیده )
نام شهری است از توابع شهرستان نور که در حد فاصل ۵۳ کیلو متری جاده هراز و ۵۵ کیلو متری جاده چالوس قرار دارد.

بپرس