بلخم

لغت نامه دهخدا

بلخم. [ ب َ خ َ ] ( اِ ) فلاخن ، و آن کفه ای باشد که از ابریشم یا از پشم بافند و دو ریسمان بر دو طرف آن بگذرانند و شاطران و شبانان ومزارعان بدان سنگ اندازند. ( از برهان ) ( از هفت قلزم ). چیزی که بدان سنگ اندازند و آن را فلاخان و فلاخن و کلاسنگ نیز گویند. ( شرفنامه منیری ). بلخمان. پلخم. پلخمان. پَلَخمو، در تداول عامه خراسان :
گله بانان او نهند از قدر
مهر و مه را چو سنگ در بلخم.
مؤیدالدین ( از آنندراج ).

فرهنگ معین

(بَ خَ ) ( اِ. ) فلاخن ، سنگ انداز.

فرهنگ عمید

= فلاخن

پیشنهاد کاربران

بپرس