بلبن

لغت نامه دهخدا

بلبن. [ ب َ ب َ ] ( اِ ) خرفه را گویند و به عربی فرفخ و بقلةالحمقاء خوانند. ( برهان ).پرپهن. ( از آنندراج ). بقلةالحمقاء. ( الفاظ الادویة ).و بخاطر میرسد که این لفظ پلپهن باشد، به هر دو بای فارسی و زیادتی ها، چه «را» را به لام بسیار بدل کنند. ( از جهانگیری ). فرفهن. فرفخ. رجوع به خرفه شود.

بلبن. [ ب َ ل َب َ ] ( اِخ ) ملقب به غیاث الدین و الغخان. نهمین از سلاطین مملوک هند. رجوع به غیاث الدین ( بلبن... ) شود.

بلبن. [ ب َ ل َ ب َ ] ( اِخ ) ابن جلال الدین. از حکام بنگاله. رجوع به عزالدین ( بلبن... ) شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) خرفه پرپهن فرفهن فرفخ بقله الحمقائ .
ابن جلال الدین . از حکام بنگاله .

فرهنگ عمید

= خرفه

پیشنهاد کاربران

بپرس