بلبان

لغت نامه دهخدا

بلبان. [ ب َ ل َ ] ( اِ ) نام سازی که به اشتراک لب و دست می نوازند و بهمین سبب آن را به هندی منه چنگ گویند. ( از غیاث اللغات ) ( از آنندراج ). قسمی ساز که با لبها آن را نوازند. ( فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به بالابان شود :
آزاده شودجان من بیدل ازین غم
هرگه بلبان را به لبانت برسانی.
سیفی.
|| برخی آنرا به معنی انغوزه دانند. ( از غیاث اللغات ) ( از آنندراج ).

بلبان.[ ] ( اِخ ) ابن محمد المنصور، از شاهان ارمینیه درقرن هفتم هَ. ق. رجوع به عزالدین ( بلبان... ) شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۲- قسمتی ساز که بالبها آنرا نوازند .
ابن محمد المنصور از شاهان ارمنیه در قرن هفتم هجری .

فرهنگ عمید

= بالابان

پیشنهاد کاربران

بپرس