بلبال

لغت نامه دهخدا

بلبال. [ ب َ ] ( ع اِ )اسم مصدر است از بِلبال ، شدت اندوه و غم و وسوسه. ( از منتهی الارب ). غم و اندوه دل. ( دهار ). اندوه و غم شدید. ( غیاث ). ج ، بَلابِل. ( منتهی الارب ) :
از گل ساکن شود بلبال بلبل
نه از زیر و بم چنگ چکاوک.
هندوشاه.
|| گرگ. ( منتهی الارب ). ذئب. ( ذیل اقرب الموارد از صغانی ).

بلبال. [ ب ِ ] ( ع مص ) سخت اندوهگین و وسوسه ناک شدن. ( از منتهی الارب ). || برانگیختن و تحریک کردن. ( از منتهی الارب ). برانگیختن قوم را وآنان را در هم و غم و وسوسه قرار دادن. ( از اقرب الموارد ). || مخلوط کردن زبانها را: بلبل الالسنة. ( از اقرب الموارد ). || متفرق و پراکنده کردن افکار و یا کالاها؛ بلبل الاَّراء و الأمتعة.( از اقرب الموارد ). بَلبلة. و رجوع به بلبلة شود.

بلبال. [ ] ( اِ ) گیاهی است که آن را بلبل نیز خوانند. رجوع به بلبل شود.

فرهنگ معین

(بَ ) [ ع . ] ۱ - (اِ. ) شدت اندوه و غم . وسوسه . ۲ - (اِمص . ) برانگیختگی ، تحریک - کردگی .
(بِ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) سخت اندوهگین ش دن . ۲ - وسوسه ناک شدن . ۳ - (مص م . ) برانگیختن ، تحریک کردن .

فرهنگ عمید

شدت اندوه و غم.

پیشنهاد کاربران

بپرس