بلب رسیده. [ ب ِ ل َ / رِ / رَ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) ( از: ب + لب + رسیده ) رسیده به لب ، و صفت جان است یعنی نیمه جان و جانی که در شرف بیرون رفتن از کالبد است : که جان بلب رسیده وصال را که در بحران هجران مانده است تسکین دهد. ( سندبادنامه ص 184 ). و رجوع به لب و رسیدن در ردیفهای خود شود.
فرهنگ فارسی
رسیده به لب و صفت جان است یعنی نیمه جان و جانی که در شرف بیرو رفتن از کالبد است : که جان بلب رسید. وصال را که در بحران هجران مانده است تسکین دهد .