لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
بدون مانع . آنچه که مانعی در راه وصول یا تصرفش نیست . بی مانع . بلا معارض . بی معارض .
فرهنگ معین
پیشنهاد کاربران
جناب محمد
بر طبق بررسی صورت گرفته، پرداخت حقوق، مانعی ندارد یا اشکالی ندارد یا مجاز است یا میتوان پرداختی های مورد نظر انجام گیرد
بر طبق بررسی صورت گرفته، پرداخت حقوق، مانعی ندارد یا اشکالی ندارد یا مجاز است یا میتوان پرداختی های مورد نظر انجام گیرد
دوستان
لطفاً معادل فارسی پیشنهاد دهید
همانگونه که آقای محمد در پست بالاتر ٢٣:٠٣ - ١٤٠٢/٠٣/١٢
پرسش نموده اند
لطفاً معادل فارسی پیشنهاد دهید
همانگونه که آقای محمد در پست بالاتر ٢٣:٠٣ - ١٤٠٢/٠٣/١٢
پرسش نموده اند
دوستان
اگر در جمله بخواهی معادل فارسی بلامانع را بیاوریم چه پیشنهادی دارید؟
مثلاً
بررسی گردید پرداخت بلامانع است
اگر در جمله بخواهی معادل فارسی بلامانع را بیاوریم چه پیشنهادی دارید؟
مثلاً
بررسی گردید پرداخت بلامانع است
بدون مشکل
شدنی، روا، آزاد
بدون مانع . بدون مشکل. و . غیره. . . .
بلا مانع یعنی=اشکالی نداره
سلام فکنم موردی نداره ، مشکل نداره
اشکالی نداره
بدون اشکال
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)