بلامانع

/belAmAne~/

مترادف بلامانع: بی مانع، بدون اشکال، بلاقید، آزاد

لغت نامه دهخدا

بلامانع. [ ب ِ ن ِ ] ( ع ص مرکب ) ( از: ب + لا( نفی ) + مانع ) بدون مانع. آنچه که مانعی در راه وصول یا تصرفش نیست. ( فرهنگ فارسی معین ). بی مانع. بلامعارض. بی معارض.

فرهنگ فارسی

آنچه که مانعی در راه وصول یا تصرفش نیست بدون مانع .
بدون مانع . آنچه که مانعی در راه وصول یا تصرفش نیست . بی مانع . بلا معارض . بی معارض .

فرهنگ معین

(بِ نِ ) [ ع . ] (ق . ) به آسانی ، به راحتی ، بدون مشکل .

پیشنهاد کاربران

جناب محمد
بر طبق بررسی صورت گرفته، پرداخت حقوق، مانعی ندارد یا اشکالی ندارد یا مجاز است یا میتوان پرداختی های مورد نظر انجام گیرد
دوستان
لطفاً معادل فارسی پیشنهاد دهید
همانگونه که آقای محمد در پست بالاتر ٢٣:٠٣ - ١٤٠٢/٠٣/١٢
پرسش نموده اند
دوستان
اگر در جمله بخواهی معادل فارسی بلامانع را بیاوریم چه پیشنهادی دارید؟
مثلاً
بررسی گردید پرداخت بلامانع است
بدون مشکل
شدنی، روا، آزاد
بدون مانع . بدون مشکل. و . غیره. . . .
بلا مانع یعنی=اشکالی نداره
سلام فکنم موردی نداره ، مشکل نداره
اشکالی نداره
بدون اشکال
not objectionable
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس