بلاله

لغت نامه دهخدا

( بلالة ) بلالة. [ ب َ ل َ ] ( ع مص ) مبتلی شدن به چیزی و درآویختن بدان. ( از منتهی الارب ). آزموده شدن به چیزی و درآویخته شدن به آن. ( ازذیل اقرب الموارد از لسان ). بَلل. بُلول. و رجوع به بلل و بلول شود. || یافتن و دانستن : ما بللت به ؛ نیافتم و ندانستم آن را. ( از منتهی الارب ).

بلالة. [ ب َ ل َ ] ( ع اِ ) بقیه مودت. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). بُلالة. بُلّة. رجوع به بلالة و بلة شود.

بلالة. [ ب ُ ل َ ] ( ع اِ ) تری. نمناکی. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). تری. ( دهار ). || بقیه مودت. ( منتهی الارب ): طویت فلانا علی بلالته ؛ تحمل او را کردم با وجود بدی و عیبی که در او بود، یا با او مدارا کردم در حالی که بقیه ای از مودت و دوستی در وی بود. بَلالة. بُلّة. رجوع به بُلة شود.

فرهنگ فارسی

تری و نمناکی ٠ تری ٠ یا بقی. مودت ٠ گویند طویت فلانا علی بلالته یعنی تحمل او را کردم با وجود بدی و عیبی که در او بود یا با او مدارا کردم در حالی که بقیه ای از مودت و دوستی در وی بود .

دانشنامه عمومی

بلاله ( به عربی: البلالة ) یک شهرداری در الجزایر است که در استان ام البواقی واقع شده است. [ ۱]
عکس بلاله
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

اندک بازمانده از آب که بدان چیزی یا لبی تر کنند: ( از لذت خورد و شراب به بلاله ای راضی شده ) ( نفثة المصدور ص ۲۱ )

بپرس