بلاره

لغت نامه دهخدا

( بلارة ) بلارة. [ ] ( اِخ ) دختر تمیم بن معزبن بادیس. اززنان خردمند و عالی همت قرن پنجم هجری. وی در مهدیه متولد شد و بسال 470 هَ. ق. بهمسری پسرعمش ناصربن علناس صنهاجی حاکم قلعه بنی حمادو بجایه درآمد و بدانجا منتقل شد. ( از اعلام النساء ج 1 ص 139 از شهیرات التونسیات حسن حسنی عبدالوهاب ).

فرهنگ فارسی

دختر تمیم بن معز بن بادیس ٠ از زنان خردمند و عالی همت قرن پنجم هجری وی در مهدیه متولد شد و بسال ۴۷٠ ق ٠ بهمسری پسر عمش ناصر بن علناس صنهاجی حاکم قلع. بنی حماد و بجایه در آمد و بدانجا منتقل شد ٠

گویش مازنی

/bellaare/ قربان – فدا - قربانت شوم & مخفف کلمه ی بلامره beaamere به معنی بلایت بر من نازل شود، که نوعی نوازش و تعزیز است

پیشنهاد کاربران

معنی بلاره همان فدایت شوم اما در اصل یعنی بلایایی که میخواد به شما وارد شود بمیرد و این بمیرد جایی معنا می کند که بر من وارد شود ( بمرهbeaamere ) تا با دور شدن از تو بلا بمیرد واصل کلمه زبان لکی یا زبان
...
[مشاهده متن کامل]
کوروش کبیر که بسیاری واژه ها در مناطقی که کوروش کبیر تصرف کرده هنوز عین زبان ، لحن و معنایی که دارد در نقاط مختلف جهان بکار می رود ، زبان لکی مادر زبان فارسی است زبان لکی و کردی که الان دو زبان ثبت ملی هستند هردو ریشه واحد دا شته و ساکنان اولیه ایران زمین در غرب کشور طبق آخرین اطلاعات و مستندات تاریخی کشف شده همان لک زبان ها هستند که امروز در استانی ( بنام لر لهجه های خرم آباد ) لرستان ساکن هستند در کرمانشاه 100%در همدان 50%در ایلام ۸۹%

بپرس