بلادر

/balAdor/

معنی انگلیسی:
cashew, marking - nut

لغت نامه دهخدا

بلادر. [ ب َ دُ ] ( هندی ، اِ ) میوه ایست که به خسته خرمای هندی مشابهت دارد و مغز او شیرین باشد و پوست او سیاه بود و برو سوراخها بود همچنان که بر پوست بادام ،و در آن سوراخها بر شبه عسل چیزی باشد که چون بر اندام زنند ریش گرداند. ( از تذکره ضریر انطاکی ). به هندی بهلونوان گویند. ( از الفاظ الادویة ). انقردیا خوانند و شجرالبلادر نیز خوانند. بهترین آن سیاه و فربه بود و چون بشکنند بسیار عسل بود. ( از اختیارات بدیعی ). بار درختی است که در دواها بکار برند و آن را به یونانی انقردیا گویند و بعضی گویند نام درختی است که این ثمر آن درخت است. ( برهان ). هندیش بهلاوه نامند. ( از هفت قلزم ). نام درختی است که به هندی بهلاوه گویند. ( شرفنامه منیری ). لغت هندی است و به عربی حب الفهم و ثمرالفهم نامند و آن بار درختی است شبیه به شاه بلوط و پهن و مستدیر و سیاه ، و مغزش بنفش و درون او مثل بادام و شیرین ، مابین پوست و مغز او مملو از رطوبت سیاه غلیظ که عسل بلادر نامند و درخت او بقدر درخت گردکان و برگش عریض و اغبر و تند بود. ( از تحفه حکیم مؤمن ). ثمر درختی است که به هندی آنرا بهلانوا گویند. و به کسر اول و فتح دال غلط است. ( از غیاث اللغات ). بار درختی است که در دواها بکار برند، بعضی گویند نام آن درخت است ، به هندی آنرا بهلاوان گویند، و به کسر اول و فتح دال غلط است. ( از آنندراج ). گویند گوارش بلادر را سلیمان پیغمبر علیه السلام کرده ست. ( از ذخیره خوارزمشاهی ). میوه ایست مانند هسته خرما و مغز آن چون مغز گردو شیرین ، پوستش متخلخل و سوراخ سوراخ ودر خلل آن عسله لزج و بابوی ، و آنچه در طب استعمال کنند رطوبتی است که در درون آن بود مانند خون ، و نیز عسله آنرا در پاره ای بیماری ها بکار دارند. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). از درختان بزرگ هند است ، میوه ای دهد که معروف به حب الفهم است و در طب استعمال می شود. ( تاریخ ایران باستان ج 1 ص 102 ). ثمرالفهم. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). گیاهی از تیره سماقیان که غالباً بصورت درختچه میباشد. اصل این گیاه از آمریکای مرکزی است. برگهایش بشکل متناوب و ساده و کامل است. گلهایش بشکل خوشه در انتهای ساقه قرار دارند. میوه اش فندقه و لوبیایی شکل که دم میوه اش محتوی مواد ذخیره ای است و گوشت آلود و از خود میوه حجیم تر شده بشکل یک گلابی کوچک در بالای میوه قرار دارد و بنام سیب آکاژو در برزیل خورده میشود. میوه اش نیز بنام جوز آکاژو محتوی مواد اسیدی و سوزاننده است و در تداوی مصرف می شود. پوست این گیاه بعنوان قابض در تداوی استعمال میشود و از این گیاه نیز صمغی بنام صمغ آکاژو استخراج میکنند. بلادور. بلاذر. انقرذیا. ( فرهنگ فارسی معین ) : بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- زینت آلات زنان زرینه و پیرای. زنان ( عموما ). ۲- زرینه ای که زنان برسر بندند ( خصوصا ).

فرهنگ معین

(بَ دَ یا دُ ) ۱ - زینت آلات زنان ، زرینه و پیرایة زنان (عموماً ). ۲ - زرینه ای که زنان بر سر بندند (خصوصاً ).

فرهنگ عمید

زینت آلات زنان، زیورآلات عروس.
گیاهی درختی، کوتاه، و بومی هند با میوه ای سیاه رنگ که مصرف دارویی دارد.

دانشنامه آزاد فارسی

بَلادُر
میوۀ دو گونه از جنس آناکاردیوم با نام های علمی Anacardium Orientale L. و A. semecarpus L. (به ترتیب به نام های بلادر شرقی و غربی) از تیره سماق (پسته). واژۀ بلادر، اَنَقَرْدیا، حبّ القلب و حبّ الفهم است. این گیاهانِ همیشه سبز درختچه یا درختان بومی هند هستند. قدیمی ترین وصف این گیاهان متعلق به اسحاق بن عمران است که میوۀ بلادر را چنین وصف می کند: «میوه ای است مانند دل پرندگان. رنگش سرخ مایل به سیاهی، مانند رنگ قلب. در درونش چیزی است همچون خون، و این شیره چیزی از آن است که به کار می رود». شیرۀ حاصل از میان بر میوۀ بلادر شرقی اثری تاول زا دارد. از این ماده برای رفع زگیل، بیماری های پوستی و برخی ناراحتی های جذام استفاده می کنند.

پیشنهاد کاربران

66 . گیاهی هـــــم هست بـــــنام p‛o - lo - te، *bwa - ra - tïk، یــــــــا p‛o - lo - lo، *bwa - ra - lak ( lok, lek ) که هنوز شناسایی نشده. باز هم کهن ترین منبع اطلاعات ما لی سون است که می گوید ’’p‛o - lo - te در سرزمینهای دریای باختری ( سی ـ هایی ) و در پو ـ سه می روید. این درخت شبیه است به بید چینی و دانه هایش به کرچک pei - ma tse ) ، Ricinus communis، ص کتاب پیش رو ) ماند؛ و داروسازان آن را فراوان کار گیرند. 2‘‘ لی شی چن این واژه را سنسکریت می داند و عناصر آوانگاشت هم براستی از واژه ای سنسکریت حکایت دارند. مراد بروشنی bhallātaka سنسکریت است که pālāla در زبان نِواری ( Newārī ) ، belatak یا bhelā در زبان هندوستانی، بلادر*، balādur فارسی و بلاذور، belādur عربی ( گارسیا: balador ) از آن مشتق شده اند. نامهای سنسکریت دیگر برای این گیاه عبارت اند از: aruska، bījapādapa، vīravr ksa ، و Visāsyā و dahana . نامش در چندین جای نسخه خطی باور آمده است.
...
[مشاهده متن کامل]

این همان درخت بادام رنگ ( Semecarpus anacardium ، تیره سماقیان ) ، گونه ای از درختان هندی، است که در جاهای گرمتر آن سرزمین در جهت خاور تا آسام می روید و در مجمع الجزایر نیز تا فیلیپین3 و شمال استرالیا پراکنده است. این گیاه نه در برمه یا سیلان، ونه در ایران یا باختر آسیا نمی روید. محفظه گوشتی که میوه در آن قرار دارد ماده ای تلخ و قابض دارد که در سر تا سر هند به جای جوهر مُهر به کار می رود. چینی ها تصریح کرده اند این ماده مو و سبیل را مشکی می کند. 4 پارچه های نخی را هم با آن مشکی می کنند و می گویند در آب نامحلول اما در الکل محلول است. شیره پوشینه میوه را پیش ازآنکه برای نقش زدن بر پارچه به کار برند با آب آهک درآمیزند تا رنگ تثبیت شود. در بعضی سرزمین های بنگال کارگیری این میوه در رنگ آمیزی پارچه های نخی متداول است. 5 کاسه های گوشتی را که میوه روی آن قرار دارد در خاکستر بو داده می خورند؛ مغز دانه را هم خورد خود کنند. بر این باورند که خوردنش قوای ذهنی بخصوص حافظه را نیرو بخشد. شیره تلخ پوشینه میوه ماده تاول زای قوی است و خود میوه هم کاربرد پزشکی دارد.
ابن بیطار درباره بلادر، balādur فارسی ـ عربی بروشنی گفته است که واژه ای است هندی، 1 و بی چون و چرا از bhallātaka سنسکریت مشتق شده است. ابو منصور نیز همین نام را بکار برده و کاربرد دارویی این ماده را تشریح کرده است. 2 نکته اصلی این است که p‛o - lo - te نوعاً گیاهی است هندی، و مراد از پو ـ سه در متن چینی بالا نمی تواند ایران باشد. به هر روی از آنجا که در منطقه مالایا می روید، منطقی است که یک بار دیگر نتیجه بگیریم که در اینجا نیز پو ـ سه مالایا در نگر بوده است. این مورد شبیه به مورد پیش است که در آن مردمان پو ـ سه مالایا نقش رابط را داشتند. به هر روی ، انتقال محصولی هندی همراه با نام سنسکریت آن از راه پو ـ سه مالایا به چین به مراتب محتمل تر از آن است که این انتقال از راه ایران انجام شده باشد. همچنین به این نتیجه کلی رسید ه ام که تقریباً تمامی محصولات پو ـ سه که در Hai yao pen ts‛ao نوشته لی سون ذکر شده اند تنها از پو ـ سه مالایا برخاسته اند. از کتاب در دست انتشار مرکز نشر دانشگاهی، به شناخت دو سویه ایران و چین باستان، ، بـــــرگردان فارسی مهرداد وحدتی دانشمند از ساینو - ایرانیکا اثر جــــــاوید برتولد لوفر، آمریکائی آلمانی تبار.

بپرس