بلادت
لغت نامه دهخدا
بلادة. [ ب َ دَ ] ( ع مص ) سست و کندخاطر گردیدن. ( از منتهی الارب ).کند شدن فهم. ( المصادر زوزنی ). کند شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). کند شدن و کاهل شدن. ( دهار ). ضد ذکاوت و فطنت. ( از اقرب الموارد ). || وانداشتن ِ جنبانیدن و تحریک ، دابه را به فعالیت : بلد الجمل ، الحمار؛ جنبانیدن و تحریک ، جمل و حمار را به فعالیت وانداشت. ( از ذیل اقرب الموارد از لسان ).
بلادة. [ ب َ دَ ] ( ع اِ ) بلادت. سستی وکندی خاطر. ( از منتهی الارب ). و رجوع به بلادت شود.
فرهنگ فارسی
۱- ( مصدر ) کند فهم بودن کند ذهن بودن. ۲- کاهل شدن . ۳- ( اسم ) کند هوشی دیریابی کند ذهنی . کودنی مقابل ذکائ فطنت .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. کندذهنی، کودنی.
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید